خودآگاهی
مسأله اذهان دیگر
مسألهٔ اذهان دیگر در فلسفهٔ ذهن دارای دو بعد معرفتشناختی و مفهومی است: از بعد معرفتشناختی مسأله این است که ما از کجا بدانیم که دیگران ذهن دارند و صرفاً زامبی نیستند؟ از بعد مفهومی وجود اذهان دیگر را میپذیریم اما سؤال این است که آیا دیگران به همان کیفیت و نحوهای که ما حالات ذهنی را تجربه میکنیم، این حالات را تجربه میکنند؟

کیفیات ذهنی یا پدیداری
کیفیات ذهنی همان طور که از نامش پیدا است، کیفیت تجربه کردن حالات ذهنی است. به این کیفیات، احساس خام (raw feel) هم میگویند. بعضی از فیلسوفان ذهن کیفیات ذهنی را مقوم همه حالات ذهنی میدانند و معتقدند تجربهٔ همهٔ حالات ذهنی با این کیفیت همراه است. کیفیتی که صاحب تجربه میداند چیست اما نمیتواند آن را توصیف کند. مقالهٔ معروف تامس نیگل «خفاش بودن چه کیفیتی دارد؟» بر این دیدگاه تأکید میکند. اما فیلسوفانی مثل دنیل دنت اساساً کیفیات را حذف میکنند. دیوید چالمرز با توجه به مشکل کیفیات ذهنی به دوگانهانگاری وصفی گرایش دارد.
حیث التفاتی
دستهای از حالات ذهنی دارای محتوا هستند مانند باور که محتوا (یا متعلق) آن یک گزاره است مانند باور به این که باران میبارد. برای همین است که به این گونه حالات گرایشهای گزارهای میگویند. نام دیگر این خصوصیت «دربارگی» است. حیث التفاتی از موانع تبیین فیزیکی ذهن به شمار میرود. البته این مانع چندان دشوار نیست زیرا حیث التفاتی ویژگی همهٔ حالات ذهنی نیست و تنها برخی از این حالات را دربرمیگیرد. بحثهای فراوانی میان فیلسوفان ذهن جریان دارد که اگر حالات ذهنی همان حالات مغزی یا کارکردی باشند، این گونه حالات چگونه میتوانند از حیث التفاتی (معناشناسی و محتوا) برخوردار شوند؟ جان سرل از برجستهترین فیلسوفان ذهنی است که در این زمینه کارهای بزرگی کرده و اثری مستقل به نام حیث التفاتی نوشتهاست.
محتوای ذهنی
برای رویدادها، حالات یا فرایندهای ذهنی دارای کارکرد میتوان به دیدن اینکه در بستهاست یا اعتقاد به اینکه شما در حال تعقیب شدن هستید، مثال زد. آنچه به طور محوری موجب تمایز حالات، رویدادها و یا فرایندهای محتوامند است این است که دارای ارجاع به متعلق میباشند.
این ویژگی جنسی و عام دارای زیرشاخههای بسیاری است. این ویژگی محتوا را به محتواهای مفهومسازیشده محدود نمیسازد و محتواهای ساخته شده از حواس فرگه و نیز محتواهای راسلی ساخته شده از متعلقات و خصوصیات را دربرمیگیرد. مطابق این ویژگی عام هنوز این احتمال باقی است که حالات ناآگاه همانند حالات آگاه دارای محتوا باشند. همچنین حالات شناحته شده توسط روانشناسی محاسبهای-تجربهای میتوانند دارای محتوا باشند. فهم درست فلسفی از این مفهوم کلی محتوا نه تنها برای فلسفهٔ ذهن و روانشناسی اساسی است بلکه برای نظریهٔ معرفت و متافیزیک نیز دارای اهمیت است.
هوش مصنوعی
ماروین مینسکی، بنیانگذار لابراتوار هوش مصنوعی ام. آی. تی. (مؤسسه فناوری ماساچوست)، در تعریف هوش مصنوعی چنین میگوید: علمی که ماشینها را به انجام کارهایی وامیدارد که اگر آن کارها از آدمی سرزنند، مستلزم هوش خواهند بود (۱۹۶۸). این نام راجان مککارثی ابداع کرد. او در سال ۱۹۵۶ همایشی را ترتیب داد که بسیاری از پژوهشگران هوش مصنوعی آن را سرآغاز رشته خود میدانند. این همایش پروژه تحقیق تابستانی دارتماوث نام داشت.
یکی از نخستین سخنرانیهای مربوط به هوش کامپیوتری در سال ۱۹۴۷ را منطقدان انگلیسی آلن تورینگ ایراد کرد که در آن زمان در آزمایشگاه فیزیک ملی کار میکرد. عنوان سخنرانی این بود: ماشین هوشمند؛ نظریهای ابداعی. تورینگ گفت: بحث من در این است که دستگاهها میتوانند رفتاری نزدیک به ذهن انسانی داشته باشند.
پیوندگرایی
همزمان با پیشرفت در شناخت اندامشناسی و فیزیولوژی مغز در نیمهٔ اول قرن بیستم، این دیدگاه که مغز متشکل است از واحدهای پردازش الکتریکی ساده رواج یافت؛ واحدهایی که یکدیگر را برانگیخته و نیز از یکدیگر جلوگیری میکردند. پژوهشگرانی همچون مک گلوخ و پیتس ۱۹۴۳ شروع به تحقیق در این موضوع کردند که چگونه شبکهای که از چنین واحدهای پردازش ساخته شده، میتواند محاسباتی را مانند منطق جملهای اجرا کند. پژوهشگران دیگر مانند روزنبلات (۱۹۶۲) و سلفریج (۱۹۵۹) فایدهٔ شبکهها را در کارهای مفهومیتر کاویدند.
این رویکرد دوم را پیوندگرایی نامیدند هر چند برخی نظریهپردازان به ویژه آنها که از علوم عصبی وارد فلسفه شدهاند واژهٔ شبکههای عصبی و عدهای دیگر اصطلاح پردازش توزیع شده موازی را ترجیح میدهند. هرچند پیوندگرایی در آغاز رقیب رویکرد پردازش نماد بود اما زمانی که دانشهای شناختی در دهه ۱۹۷۰ شروع به تحقیق چند رشتهای کرد، رویکرد پیوندگرایی این وجه را از دست داد.
علیت ذهنی
رابطهٔ علی دو طرفه میان ذهن و بدن امری است که با شهود خود آن را درمییابیم و انکار آن نیازمند دلیل بسیار قوی و قدرتمندی علیه این شهود است. با این حال، پذیرش علیت ذهنی برای همهٔ نظریات مربوط به رابطه ذهن و بدن از دوگانه انگاری گرفته تا فیزیکالیسم مشکلساز شدهاست. دوگانه انگاران برای تبیین آن گاهی به اصالت علت موقعی، گاهی به در هم کنش گرایی و گاهی هم به اصالت توازی روی آوردهاند اما هیچ یک از اینها نتوانستند تبیینی از رابطهٔ علی ارائه کنند. انکار رابطهٔ علی از طرف ذهن به بدن را در ادبیات فلسفه ذهن شبه پدیدارانگاری مینامند.
هویت شخصی
هویت یا اینهمانی شخصی از این بحث میکند که شخص در زمان t۱ با خودش در زمان t۲ به چه ملاکی یکی است؟ برای مثال، با چه معیاری حکم میکنیم که سامان امروز همان سامانی است که دیروز با او به کلاس رفتم؟ برخی از فیلسوفان ذهن ملاک اینهمانی شخصی را استمرار جسمانی شخص دانستهاند و برخی نیز ملاک اینهمانی را استمرار روانی میدانند.
فروپاشی روانی
فروپاشی روانی (که به انفجار عصبی یا بحران روحی نیز شناخته میشود) اصطلاحیاست غیر پزشکی برای توصیف دورهای حاد و کوتاه مدت از یک آشفتگی خاص که ابتدا با مشخصههای افسردگی یا اضطراب تظاهر می کند.
تعریف
عبارت های «فروپاشی روانی» و «بحران عصبی» فاقد تعاریف رسمی ازسوی سامانههای بیماریشناسی همچون طبقهبندی رفتارهای ناهنجار یا فهرست کدهای آیسیدی-۱۰ بوده و کموبیش جایی در ادبیات علمی روز وابسته به بیماریهای روانی ندارند.باآنکه «فروپاشی روانی» لزوماً تعریف روشنی ندارد، بررسی افراد غیر متخصص چنین پیشنهاد میدهد که عبارت به واکنش درهمپریش زمانمحدود حاد خاصی اشاره دارد، که عوارضی چون اضطراب و افسردگی را درپیداشته و معمولاً بهواسطهٔ محرکهای تنشزای بیرونی تسریع میشود.
شرایط یادشده میتواند علائم روان پریشی همچون نشانههای متناظر با شیزوفرنی را نیز دارا باشد یا اینکه فاقد آن باشد.
این وضعیت در مواردی خاص پس از اینکه يك فرد از فعالیت روزمره به دليل مشكلات رخ داده ناتوان میگردد نیز گاه با تکواژهٔ «فروپاشی» توصيف میشود.
علل
این فروپاشیها انگیزههای گوناگونی دارند. در پژوهشی در سال ۱۹۹۶ روشن شد که پدیدههایی برخاسته از متزلزل شدن بنیاد روابط تنگاتنگ، همچون پدیدهٔ طلاق یا جدایی زناشویی، عامل ۲۴٪ مشکلات کاری و در مدرسه عامل ۱۷٪ و مشکلات مالی عامل ۱۱٪ فروپاشیهای روانی بودهاند. بررسی نشان میدهد که در ایالات متحده، مشکلات ناشی از بیماریها و مسائل درمانی بهعنوان یک عامل برای انفجار عصبی اهمیتشان بتدریج کاهش یافته، چراکه این شمار تا ۲۸٪ در سال ۱۹۵۷، ۱۲٪ در سال ۱۹۷۶ و تنها ۵٫۶٪ در سال ۱۹۹۶ از فروپاشیهای روانی را شامل میشدند.
اختلالات مشابه
رپورت، تاد، لاملی و فیسیکارو پیشنهاد میدهند نزدیکترین مقولهٔ تشخیص امراض در طبقهبندی رفتارهای ناهنجار برای فروپاشی روانی را اختلال سازگاری با نگرانی همراهبا حالت افسردگی (حاد) دانست.اختلالات همسازی و فروپاشیهای روانی هر دو واکنشهای حاد به تنشهاییاند که با از میان رفتن محرک تنشزا رفع میشوند. اگرچه طبقهبندی رفتارهای ناهنجار موارد اختلالات ثانوی ناشی از داغدار شدن را که عامل ۶ تا ۸٪ فروپاشیهای روانیست، از این غائله مستثنی میداند.فروپاشی روانی ممکن است برخی از ویژگیهای اختلالات تنشزای حاد و اختلالات تنشزای پس از رویداد را بهاشتراک داشته باشد که در آن، این اختلالات هرکدام در پاسخ به محرک تنشزای خارجی رخ داده و ممکن است با پریشان خوابی، کاهش تمرکز و دگردیسی خلقوخویی همراه باشد. بااینحال، علائم فروپاشی روانی شامل مجموعهٔ آسیبهای روانی بازآزموده شده، گسستگی شخصیت، اختلال شخصیتی پرهیزگری و ازکارافتادن پاسخدهی عمومی که با دو اختلال دیگر همراهاست، نبوده و محرکهای تنشزای در پیوند با فروپاشیهای روانی رویهمرفته از شدت کمتری برخورداراند.فروپاشی روانی شاید بسیاری از وجنات اختلال اضطراب آمیخته با افسردگی را بهاشتراک داشته باشد. بااینوجود، تعریف اختلال اضطراب آمیخته با افسردگی وضعیتی مزمن را نشان میدهد، در تضاد با طبیعت حاد و کوتاهمدت فروپاشی روانی.
فرافکنی
فرافکنی مبحثی است در روانشناسی که اول بار زیگموند فروید آن را مطرح کرد. فرافکنی یعنی نسبت دادن ناآگاهانه اعمال، عیبها و امیال ناپسند خود به دیگران که در واقع ساز و کاری پدافندی به شمار میآید. آلفرد آدلر شاگرد فروید و از جمله نخستین منتقدان این نظر است.«فرافکنی در معنای واژهای آن، بر پرتاب کردن رو به بیرون یا رو به جلو دلالت دارد و به فرایند یا اسلوبی اشاره دارد که افراد به مدد آن، ایدهها، تصویرها و امیال را بر محیط بیرونیشان تحمیل میکنند. این بیرونیسازی مشتمل است بر دریافت(ادراک) فعالیت عقلی، دریافت تصویرها و نشانهها به عنوان واقعیت(مثلاً در رؤیا و خیالات) و یا مکانیابی انگیزهها و امیال موجود در درون «خود»(ایگو) در محدوده عینها(اُبژه)، مردم و یا رویدادهای دیگر»اصطلاح فرافکنی در روانکاوی کاربرد دارد؛ در آن فرافکنی یکی از ساز و کارهای پدافندی (دفاعی) در برابر نگرانی به شمار میرود. در این معنی خواستهها و انگیزههای ناپذیرفتنی که بازشناخت آنها در «خود»، ممکن است موجب ناراحتی شود، به دیگران نسبت داده میشود. «این وسیله پدافندی به طور کامل در جهت عکس درونفکنی میباشد و اساس آن از این قرار است که فرد میکوشد تا تمایلات نامناسب و ناپسند خویش را به دیگران نسبت دهد و در نتیجه خود را عاری از هرگونه عیب و نقص بداند و خود را از احساس گناه، برهاند. با این وسیله پدافندی، فرد در مورد دیگران با مقیاس خویش قضاوت میکند.فرافکنی یعنی انگشت اتهام به سوی دیگران گرفتن. فرافکنی عبارت است از تمایل به نسبت دادن آنچه در درون می گذرد به دیگران یا به محیط. فرافکنی فرد را در مقابل یک نوع اضطراب حفظ می کند: اضطرابی که در اثر اعتراف به کاستیها و نقصها ممکن است به وجود آید. کسی که فرافکنی می کند معمولاً احساسات، نقصها، یا آرزوهای غیر قابل قبول خود را در دیگران می بیند. فرافکنی، با برجسته کردن و اغراق آمیز کردن صفات شخصیتی منفی در دیگران، از اضطراب می کاهد. فروشنده ای که خودش را مسیحی بسیار مومنی می داند که جامعه روی او حساب می کند، ولی فردی به شدت طمع کار است و سر مشتریان کلاه می گذارد، از بر این باور است که همۀ مشتریانی که وارد مغازه می شوند می خواهند هر طور که شده سر او کلاه بگذارند. مسلم است که اکثریت مطلق مشتریان چنین قصدی ندارند، و او در واقع، حرص و دغل کاری خود را به آنان فرافکنی می کند. دانشجویی که در امتحان شفاهی رد می¬شود می گوید که استاد امتحان گیرنده ضعیف بوده است. پرستاری که در انجام وظایف خود خوب عمل نمیکند می گوید که سایر پرستاران به بیماران خوب رسیدگی نمیکنند. جراحی که عملش موفقیت آمیز نیست با اصرار می گوید که کمک جراح و سرپرستار به وظایفشان خوب عمل نکرده اند. کسی که کمبود جنسی دارد، رفتار دوستانه و عادی دیگران را نوعی "دعوت" محسوب می کند. این نوع افراد وقتی به فروشگاهی می روند و فروشنده به آنها لبخند می زند، فکر می کنند که وی از آنها "خوشش آمده است". مردی که به همسرش خیانت می کند ممکن است دائم به او تهمت خیانتکاری بزند. زنی که از دست شوهر خود عصبانی است ممکن است با گفتن " چرا از دست من این همه عصبانی هستی؟" در واقع عصبانیت خودش را توجیه کند. نوعی شدید از فرافکنی ممکن است به رفتار خصمانه یا حتی پرخاشگری منجر شود مخصوصاً هنگامی که فرد احساس می کند یک نفر دیگر باعث و بانی احساسات منفی اوست. برای مثال، بیمار بسیار چاقی که چند کیلو چاقتر شده است ممکن است پرستار خود را مقصر بداند و بگوید که او ترازو را دستکاری کرده است تا او را چاقتر نشان دهد. آزمونهای فرافکنی با ارائۀ محرکها یا سوالات خنثی یا مبهم و دریافت پاسخ از مراجع، آن پاسخها را به عنوان فرافکنی تحلیل می کنند.
keywords : مقالات برتر،سایت فوتبال برتر،مقاله 90
مسأله اذهان دیگر
مسألهٔ اذهان دیگر در فلسفهٔ ذهن دارای دو بعد معرفتشناختی و مفهومی است: از بعد معرفتشناختی مسأله این است که ما از کجا بدانیم که دیگران ذهن دارند و صرفاً زامبی نیستند؟ از بعد مفهومی وجود اذهان دیگر را میپذیریم اما سؤال این است که آیا دیگران به همان کیفیت و نحوهای که ما حالات ذهنی را تجربه میکنیم، این حالات را تجربه میکنند؟

کیفیات ذهنی یا پدیداری
کیفیات ذهنی همان طور که از نامش پیدا است، کیفیت تجربه کردن حالات ذهنی است. به این کیفیات، احساس خام (raw feel) هم میگویند. بعضی از فیلسوفان ذهن کیفیات ذهنی را مقوم همه حالات ذهنی میدانند و معتقدند تجربهٔ همهٔ حالات ذهنی با این کیفیت همراه است. کیفیتی که صاحب تجربه میداند چیست اما نمیتواند آن را توصیف کند. مقالهٔ معروف تامس نیگل «خفاش بودن چه کیفیتی دارد؟» بر این دیدگاه تأکید میکند. اما فیلسوفانی مثل دنیل دنت اساساً کیفیات را حذف میکنند. دیوید چالمرز با توجه به مشکل کیفیات ذهنی به دوگانهانگاری وصفی گرایش دارد.
حیث التفاتی
دستهای از حالات ذهنی دارای محتوا هستند مانند باور که محتوا (یا متعلق) آن یک گزاره است مانند باور به این که باران میبارد. برای همین است که به این گونه حالات گرایشهای گزارهای میگویند. نام دیگر این خصوصیت «دربارگی» است. حیث التفاتی از موانع تبیین فیزیکی ذهن به شمار میرود. البته این مانع چندان دشوار نیست زیرا حیث التفاتی ویژگی همهٔ حالات ذهنی نیست و تنها برخی از این حالات را دربرمیگیرد. بحثهای فراوانی میان فیلسوفان ذهن جریان دارد که اگر حالات ذهنی همان حالات مغزی یا کارکردی باشند، این گونه حالات چگونه میتوانند از حیث التفاتی (معناشناسی و محتوا) برخوردار شوند؟ جان سرل از برجستهترین فیلسوفان ذهنی است که در این زمینه کارهای بزرگی کرده و اثری مستقل به نام حیث التفاتی نوشتهاست.
محتوای ذهنی
برای رویدادها، حالات یا فرایندهای ذهنی دارای کارکرد میتوان به دیدن اینکه در بستهاست یا اعتقاد به اینکه شما در حال تعقیب شدن هستید، مثال زد. آنچه به طور محوری موجب تمایز حالات، رویدادها و یا فرایندهای محتوامند است این است که دارای ارجاع به متعلق میباشند.
این ویژگی جنسی و عام دارای زیرشاخههای بسیاری است. این ویژگی محتوا را به محتواهای مفهومسازیشده محدود نمیسازد و محتواهای ساخته شده از حواس فرگه و نیز محتواهای راسلی ساخته شده از متعلقات و خصوصیات را دربرمیگیرد. مطابق این ویژگی عام هنوز این احتمال باقی است که حالات ناآگاه همانند حالات آگاه دارای محتوا باشند. همچنین حالات شناحته شده توسط روانشناسی محاسبهای-تجربهای میتوانند دارای محتوا باشند. فهم درست فلسفی از این مفهوم کلی محتوا نه تنها برای فلسفهٔ ذهن و روانشناسی اساسی است بلکه برای نظریهٔ معرفت و متافیزیک نیز دارای اهمیت است.
هوش مصنوعی
ماروین مینسکی، بنیانگذار لابراتوار هوش مصنوعی ام. آی. تی. (مؤسسه فناوری ماساچوست)، در تعریف هوش مصنوعی چنین میگوید: علمی که ماشینها را به انجام کارهایی وامیدارد که اگر آن کارها از آدمی سرزنند، مستلزم هوش خواهند بود (۱۹۶۸). این نام راجان مککارثی ابداع کرد. او در سال ۱۹۵۶ همایشی را ترتیب داد که بسیاری از پژوهشگران هوش مصنوعی آن را سرآغاز رشته خود میدانند. این همایش پروژه تحقیق تابستانی دارتماوث نام داشت.
یکی از نخستین سخنرانیهای مربوط به هوش کامپیوتری در سال ۱۹۴۷ را منطقدان انگلیسی آلن تورینگ ایراد کرد که در آن زمان در آزمایشگاه فیزیک ملی کار میکرد. عنوان سخنرانی این بود: ماشین هوشمند؛ نظریهای ابداعی. تورینگ گفت: بحث من در این است که دستگاهها میتوانند رفتاری نزدیک به ذهن انسانی داشته باشند.
پیوندگرایی
همزمان با پیشرفت در شناخت اندامشناسی و فیزیولوژی مغز در نیمهٔ اول قرن بیستم، این دیدگاه که مغز متشکل است از واحدهای پردازش الکتریکی ساده رواج یافت؛ واحدهایی که یکدیگر را برانگیخته و نیز از یکدیگر جلوگیری میکردند. پژوهشگرانی همچون مک گلوخ و پیتس ۱۹۴۳ شروع به تحقیق در این موضوع کردند که چگونه شبکهای که از چنین واحدهای پردازش ساخته شده، میتواند محاسباتی را مانند منطق جملهای اجرا کند. پژوهشگران دیگر مانند روزنبلات (۱۹۶۲) و سلفریج (۱۹۵۹) فایدهٔ شبکهها را در کارهای مفهومیتر کاویدند.
این رویکرد دوم را پیوندگرایی نامیدند هر چند برخی نظریهپردازان به ویژه آنها که از علوم عصبی وارد فلسفه شدهاند واژهٔ شبکههای عصبی و عدهای دیگر اصطلاح پردازش توزیع شده موازی را ترجیح میدهند. هرچند پیوندگرایی در آغاز رقیب رویکرد پردازش نماد بود اما زمانی که دانشهای شناختی در دهه ۱۹۷۰ شروع به تحقیق چند رشتهای کرد، رویکرد پیوندگرایی این وجه را از دست داد.
علیت ذهنی
رابطهٔ علی دو طرفه میان ذهن و بدن امری است که با شهود خود آن را درمییابیم و انکار آن نیازمند دلیل بسیار قوی و قدرتمندی علیه این شهود است. با این حال، پذیرش علیت ذهنی برای همهٔ نظریات مربوط به رابطه ذهن و بدن از دوگانه انگاری گرفته تا فیزیکالیسم مشکلساز شدهاست. دوگانه انگاران برای تبیین آن گاهی به اصالت علت موقعی، گاهی به در هم کنش گرایی و گاهی هم به اصالت توازی روی آوردهاند اما هیچ یک از اینها نتوانستند تبیینی از رابطهٔ علی ارائه کنند. انکار رابطهٔ علی از طرف ذهن به بدن را در ادبیات فلسفه ذهن شبه پدیدارانگاری مینامند.
هویت شخصی
هویت یا اینهمانی شخصی از این بحث میکند که شخص در زمان t۱ با خودش در زمان t۲ به چه ملاکی یکی است؟ برای مثال، با چه معیاری حکم میکنیم که سامان امروز همان سامانی است که دیروز با او به کلاس رفتم؟ برخی از فیلسوفان ذهن ملاک اینهمانی شخصی را استمرار جسمانی شخص دانستهاند و برخی نیز ملاک اینهمانی را استمرار روانی میدانند.
فروپاشی روانی
فروپاشی روانی (که به انفجار عصبی یا بحران روحی نیز شناخته میشود) اصطلاحیاست غیر پزشکی برای توصیف دورهای حاد و کوتاه مدت از یک آشفتگی خاص که ابتدا با مشخصههای افسردگی یا اضطراب تظاهر می کند.
تعریف
عبارت های «فروپاشی روانی» و «بحران عصبی» فاقد تعاریف رسمی ازسوی سامانههای بیماریشناسی همچون طبقهبندی رفتارهای ناهنجار یا فهرست کدهای آیسیدی-۱۰ بوده و کموبیش جایی در ادبیات علمی روز وابسته به بیماریهای روانی ندارند.باآنکه «فروپاشی روانی» لزوماً تعریف روشنی ندارد، بررسی افراد غیر متخصص چنین پیشنهاد میدهد که عبارت به واکنش درهمپریش زمانمحدود حاد خاصی اشاره دارد، که عوارضی چون اضطراب و افسردگی را درپیداشته و معمولاً بهواسطهٔ محرکهای تنشزای بیرونی تسریع میشود.
شرایط یادشده میتواند علائم روان پریشی همچون نشانههای متناظر با شیزوفرنی را نیز دارا باشد یا اینکه فاقد آن باشد.
این وضعیت در مواردی خاص پس از اینکه يك فرد از فعالیت روزمره به دليل مشكلات رخ داده ناتوان میگردد نیز گاه با تکواژهٔ «فروپاشی» توصيف میشود.
علل
این فروپاشیها انگیزههای گوناگونی دارند. در پژوهشی در سال ۱۹۹۶ روشن شد که پدیدههایی برخاسته از متزلزل شدن بنیاد روابط تنگاتنگ، همچون پدیدهٔ طلاق یا جدایی زناشویی، عامل ۲۴٪ مشکلات کاری و در مدرسه عامل ۱۷٪ و مشکلات مالی عامل ۱۱٪ فروپاشیهای روانی بودهاند. بررسی نشان میدهد که در ایالات متحده، مشکلات ناشی از بیماریها و مسائل درمانی بهعنوان یک عامل برای انفجار عصبی اهمیتشان بتدریج کاهش یافته، چراکه این شمار تا ۲۸٪ در سال ۱۹۵۷، ۱۲٪ در سال ۱۹۷۶ و تنها ۵٫۶٪ در سال ۱۹۹۶ از فروپاشیهای روانی را شامل میشدند.
اختلالات مشابه
رپورت، تاد، لاملی و فیسیکارو پیشنهاد میدهند نزدیکترین مقولهٔ تشخیص امراض در طبقهبندی رفتارهای ناهنجار برای فروپاشی روانی را اختلال سازگاری با نگرانی همراهبا حالت افسردگی (حاد) دانست.اختلالات همسازی و فروپاشیهای روانی هر دو واکنشهای حاد به تنشهاییاند که با از میان رفتن محرک تنشزا رفع میشوند. اگرچه طبقهبندی رفتارهای ناهنجار موارد اختلالات ثانوی ناشی از داغدار شدن را که عامل ۶ تا ۸٪ فروپاشیهای روانیست، از این غائله مستثنی میداند.فروپاشی روانی ممکن است برخی از ویژگیهای اختلالات تنشزای حاد و اختلالات تنشزای پس از رویداد را بهاشتراک داشته باشد که در آن، این اختلالات هرکدام در پاسخ به محرک تنشزای خارجی رخ داده و ممکن است با پریشان خوابی، کاهش تمرکز و دگردیسی خلقوخویی همراه باشد. بااینحال، علائم فروپاشی روانی شامل مجموعهٔ آسیبهای روانی بازآزموده شده، گسستگی شخصیت، اختلال شخصیتی پرهیزگری و ازکارافتادن پاسخدهی عمومی که با دو اختلال دیگر همراهاست، نبوده و محرکهای تنشزای در پیوند با فروپاشیهای روانی رویهمرفته از شدت کمتری برخورداراند.فروپاشی روانی شاید بسیاری از وجنات اختلال اضطراب آمیخته با افسردگی را بهاشتراک داشته باشد. بااینوجود، تعریف اختلال اضطراب آمیخته با افسردگی وضعیتی مزمن را نشان میدهد، در تضاد با طبیعت حاد و کوتاهمدت فروپاشی روانی.
فرافکنی
فرافکنی مبحثی است در روانشناسی که اول بار زیگموند فروید آن را مطرح کرد. فرافکنی یعنی نسبت دادن ناآگاهانه اعمال، عیبها و امیال ناپسند خود به دیگران که در واقع ساز و کاری پدافندی به شمار میآید. آلفرد آدلر شاگرد فروید و از جمله نخستین منتقدان این نظر است.«فرافکنی در معنای واژهای آن، بر پرتاب کردن رو به بیرون یا رو به جلو دلالت دارد و به فرایند یا اسلوبی اشاره دارد که افراد به مدد آن، ایدهها، تصویرها و امیال را بر محیط بیرونیشان تحمیل میکنند. این بیرونیسازی مشتمل است بر دریافت(ادراک) فعالیت عقلی، دریافت تصویرها و نشانهها به عنوان واقعیت(مثلاً در رؤیا و خیالات) و یا مکانیابی انگیزهها و امیال موجود در درون «خود»(ایگو) در محدوده عینها(اُبژه)، مردم و یا رویدادهای دیگر»اصطلاح فرافکنی در روانکاوی کاربرد دارد؛ در آن فرافکنی یکی از ساز و کارهای پدافندی (دفاعی) در برابر نگرانی به شمار میرود. در این معنی خواستهها و انگیزههای ناپذیرفتنی که بازشناخت آنها در «خود»، ممکن است موجب ناراحتی شود، به دیگران نسبت داده میشود. «این وسیله پدافندی به طور کامل در جهت عکس درونفکنی میباشد و اساس آن از این قرار است که فرد میکوشد تا تمایلات نامناسب و ناپسند خویش را به دیگران نسبت دهد و در نتیجه خود را عاری از هرگونه عیب و نقص بداند و خود را از احساس گناه، برهاند. با این وسیله پدافندی، فرد در مورد دیگران با مقیاس خویش قضاوت میکند.فرافکنی یعنی انگشت اتهام به سوی دیگران گرفتن. فرافکنی عبارت است از تمایل به نسبت دادن آنچه در درون می گذرد به دیگران یا به محیط. فرافکنی فرد را در مقابل یک نوع اضطراب حفظ می کند: اضطرابی که در اثر اعتراف به کاستیها و نقصها ممکن است به وجود آید. کسی که فرافکنی می کند معمولاً احساسات، نقصها، یا آرزوهای غیر قابل قبول خود را در دیگران می بیند. فرافکنی، با برجسته کردن و اغراق آمیز کردن صفات شخصیتی منفی در دیگران، از اضطراب می کاهد. فروشنده ای که خودش را مسیحی بسیار مومنی می داند که جامعه روی او حساب می کند، ولی فردی به شدت طمع کار است و سر مشتریان کلاه می گذارد، از بر این باور است که همۀ مشتریانی که وارد مغازه می شوند می خواهند هر طور که شده سر او کلاه بگذارند. مسلم است که اکثریت مطلق مشتریان چنین قصدی ندارند، و او در واقع، حرص و دغل کاری خود را به آنان فرافکنی می کند. دانشجویی که در امتحان شفاهی رد می¬شود می گوید که استاد امتحان گیرنده ضعیف بوده است. پرستاری که در انجام وظایف خود خوب عمل نمیکند می گوید که سایر پرستاران به بیماران خوب رسیدگی نمیکنند. جراحی که عملش موفقیت آمیز نیست با اصرار می گوید که کمک جراح و سرپرستار به وظایفشان خوب عمل نکرده اند. کسی که کمبود جنسی دارد، رفتار دوستانه و عادی دیگران را نوعی "دعوت" محسوب می کند. این نوع افراد وقتی به فروشگاهی می روند و فروشنده به آنها لبخند می زند، فکر می کنند که وی از آنها "خوشش آمده است". مردی که به همسرش خیانت می کند ممکن است دائم به او تهمت خیانتکاری بزند. زنی که از دست شوهر خود عصبانی است ممکن است با گفتن " چرا از دست من این همه عصبانی هستی؟" در واقع عصبانیت خودش را توجیه کند. نوعی شدید از فرافکنی ممکن است به رفتار خصمانه یا حتی پرخاشگری منجر شود مخصوصاً هنگامی که فرد احساس می کند یک نفر دیگر باعث و بانی احساسات منفی اوست. برای مثال، بیمار بسیار چاقی که چند کیلو چاقتر شده است ممکن است پرستار خود را مقصر بداند و بگوید که او ترازو را دستکاری کرده است تا او را چاقتر نشان دهد. آزمونهای فرافکنی با ارائۀ محرکها یا سوالات خنثی یا مبهم و دریافت پاسخ از مراجع، آن پاسخها را به عنوان فرافکنی تحلیل می کنند.
keywords : مقالات برتر،سایت فوتبال برتر،مقاله 90